۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

یاداشتی برای یک دوست. اسماعیل وفا

حسن حبیبی گرامی.
سلام و درود. سپاس از نقد و بررسی ات و اینکه فرصت بسیار برای نقد نوشته من گذاشتی. من عجالتا حرف دوستان و ناقدان را میشنوم و سعی می کنم بدانم نظر آنها چیست و بعدها اگر لازم بود واگر احساس کنم گرهی از کار باز می کند پاسخ خواهم داد.نکته ای که می خواهم در اینجا بگویم این است که من به جنگ زیر آبی و حمایت زیر آبی معتقد نیستم.احتمالا در سن کم کمک نزدیک به شصت سالگی خودم را از درون و برون حس می کنم .یعنی همانطور که می فهمم ریش و سبیل سپید شده است در درون هم می بینم که سبزم یا سرخم یا سیاه. سبز بودن چیز بدی نیست میلیونها نفر در ایران عجالتا سبزند! و لباس سبز می پوشند و دست بند سبز به دست می کنند و کشته میشوند و مورد تجاوز قرار می گیرنداگر من واقعا سبز بودم و سبز بودن را در خود احساس می کردم نه تنها ابائی از سبز بودن نداشتم بلکه با افتخار حاصل فکر و اعتقاد خود رااعلام می کردم که سبزم و می نوشتم «ایران/ موسوی و موسوی ایران» یعنی شعار سابق را تبدیل می کردم به این، ولی من به عنوان یک ایرانی و یک شاعر و نویسنده که دارد بخش آخر عمرش را در تبعید می گذراند دارم از یک موقعیت و شرایط و از یک موضوع سخن می گویم و اینکه در شرایط حاضر چه باید کرد و کجائیم؟استراتژی چیست؟ راه حل انقلابی کدامست؟ چه افقی پیش روی راه حل انقلابی است؟چرا در اینجا ایستاده ایم؟ ایا واقعا باید در این نقطه ای که هستیم می بودیم؟ آیا کاروان تمام راهها را در پرتو نور کافی و درست پیموده است؟ ایا و آیا و ایا؟؟؟ آیا این سئوال اینقدر آزار دهنده و تابو است؟ و آیا در دنیائی که روسای جمهوری واقعی بر مسندقدرت، با رای واقعی ملتشان شب و روز مورد نقد قرار می گیرند و به نقدها معقولانه پاسخ می گویند و اتفاقی نمی افتد ! فقیر حق ندارم نقد خود و مواضع انتقادی خود را و شکیات خود را پس از سی سال بیان کنم و بازهم باید صبر کنم تا انشاالله اوضاع آرام بشود. در ضمن در رابطه با آقای مسعود رجوی که عمرش دراز باد و از خطرات مصون، باید تفاوت نگاه انتقادی و دشمنخوئی را فهمید. اگر انتقاد نابجاست و طرح سئوالات بعد از سی سال بیجا و اظهار نظر بیهوده و خطا لطفا اعلام شود و اگر نیست چرا این همه بر آشفتگی. رفیق عزیز من با حفظ تمام مواضع انتقادی خود و اینکه آری و هزار بار آری من حق دارم انتقاد کنم و من حق دارم جواب انتقاد خود را بدرستی بشنوم، خیلی روشن می گویم اگر من سر ستیز داشتم با مقالاتی نظیر کجا ایستاده ایم شروع نمیکردم ولی دشمن برای من حداقل هنوز!!! رژیم آخوندهاست و بجز ملایان من نه با مجاهدین سر ستیز دارم و نه با فدائی و توده ای و دموکرات و نه حتی با شاهجویان آواره و امیدوارم با این اشاره از صف سبز به صف رضاشاه دوم نقل مکان نکنم!! در هر حال من هر که باشم یا هر چه، سبز یا سرخ یا رنگ باخته یا شاعری که حتی سرخ را هم تاب نیاوردهچه برسد به سبز، هنوز می توانم شعر قدیمی خود را در باره خود زمزمه کنم که:لیک قلب من ز شور و نور آکنده ست/ و مرا ژرفای جان چون نیمروز روشن و زیبای کوهستان/ وه چه آرام است/( شعر پرهیب قیام خلق سروده هفت تیر هزار و سیصد و شصت وسه)در هر حال! موج خروشان واقعیات اجتماعی فراتر از سرخ و سبز خیلی چیزها را روشن خواهد کرد.من صمیمانه امیدوارم که ایران با راه حلی مردمی و انقلابی و البته دموکراتیک و مردمی راه به آینده ببرد. سر بلند و پایدار و در ستیزت با ملایان پیروز باشی.اسماعیل وفا یغمایی

هیچ نظری موجود نیست: