۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه

تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان. بخش سیزدهم. جنون. اسماعیل وفا یغمایی




غروب سيزدهم


جنون
برون سنگ اسيائي و درون سنگ اسيائي ست
چون چرخش مخالف اغاز كنند
روح آدمي خرد
و نان جنون مهيا مي گردد


و در غروب سيزدهمين روز ببر مهربان و پرنده ي كوچك بار ديگر از خاموشي من بر من پديدار شدند و من كه تائودا باشم از پرنده ي كوچك جنون را پرسيدم و پرنده‌ي‌كوچك در نور آبي رنگ خويش محو و آشكار شد گوئي كه در درون من و مرا فرا مي‌گرفت و چنين گفت.
تائودا !مردمان ،ديوانگان را به فريادهاي نا هنجار و هيئت آشفته و جامه هاي ژنده و كلمات نامفهوم مي شناسند و يا مردان و زناني مبهوت و سنگ شده بر درگاه خانه هاي تاريك، و اين معرفت جنون، در معرفت اول است.
تائودا !جنون چيست و درجات آن چيست؟
تائودا! يگانگي آدمي و آن چه كه در آن احاطه شده است فروغ عقل را مي درخشاند و اين يگانگي در درون سر بر مي آورد و روح را چون صخره هاي كوهسار استحكام و چون آبهاي آميخته با نورهاي سحر گاهان روشني و طراوت مي بخشد، و بيگانگي آدمي و انچه كه در آن احاطه شده است آغاز جنونست .
تائودا! برون سنگ آسيائي و درون سنگ آسيائي ست كه چون چرخش مخالف آغاز كنند روح آدمي را خرد مي كنند و نان ديوانگي مهيا مي شود.
تائودا !نهايت جنون‌اما اين نهايت نيست، و درمعرفت سوم جنوني را نظاره خواهي كرد، كه جنون جنون هاست و شگفتا كه بر كرسي عقل آرميده است.
تائودا !چه باك از ديوانگان كوي و برزن يا بيگانگان روح كه خود را مي آزارند و به ويرانه ها و گورستانها و بيغوله ها پناه مي برند و با بوم ها و ماران و ددان دمسازند و تصوير جهان در ضميرشان درهم شكسته و ويران شده است.
تائودا! هراس از جنون در خود محاصره شدگانست . حاكمان پر جبروت ! كاهنان مقدس ! حكيمان باطل ! و شاعران سنگ شده كه نورها و ظلمتها و اميدها و نوميدي ها را در درون خود مي جويند.
تائودا!چه باك اگر خورشيد از مشرق طلوع نكند كه آنان از درون خود خورشيدي طالع ميكنند و مردمان را به رويت آن فرا ميخوانند و منكران را داغ باطل بر پيشاني مي كوبند و چه اندوه اگر ظلم آنان دستان پنهان خود را بر قلبها مي افشرد، ترازوي عدالت در درون آنان چون بيضه هاي صحرا نشينان در گرماي تابستان ،در نوسان است و به سنجش نيك و بد، گرم در جولان.
تائودا !اين چنين در قلب قصرها و معابد، دانش مهر باطل مي خورد و خرافه مقدس ميشود. عدالت جامه عوض مي كند . ظلم جامه‌ي سپيد مي پوشد‌و زمين و آسمان ديگر مي شوند و سپاه فجايع هجوم مي آورند.
تائودا! ادراك جنوني بدينسان، گذر از درياي آتش و قلب شير را مي طلبد و توفاني كه تا نهايت ترا ويران كند و باز آفريند.
تائودا !در ژرفاي معرفت سوم جهان و جنون جهان را نظاره كن و هنوز حكايت باقي ست
تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.اسماعیل وفا. بخش دوازدهم. بهشت و دوزخ///تائودا پرنده کوچک ببر مهربان ..ادامه عشق. .قسمت یازدهم ..///..تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.عشق.قسمت دهم. ///تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت نهم. ///تائودا ، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت هشتم. ///.تائودا ، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت هفتم. ///تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان. قسمت ششم ///تائودا ، پرنده کوچک و ببر مهربان. قسمت پنجم. ///تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت چهارم.////پرنده كوچك، ببرمهربان‌و‌ تائودا . مقدمه و قسمت اول.////تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت دوم. ////تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت سوم س.

هیچ نظری موجود نیست: