۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه

تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.اسماعیل وفا. بخض دوازدهم. بهشت و دوزخ


غروب دوازدهم
دوزخ چيست و بهشت كدام است!
شوندگان جاودانگان خواهند شد
و آنانكه در بودن متوقفند
امكان بقا نخواهند داشت


و در غروب دوازدهمين روز ببر مهربان و پرنده كوچك بار ديگر از خاموشي من پديدار شدند و من كه تائودا باشم از پرنده كوچك بهشت را و دوزخ را پرسيدم و پرنده ي كوچك در نور آبي رنگ خويش محو و آشكار شد، گوئي كه در درون من و مرا فرا مي گرفت و چنين گفت.
تائودا جهان يگانه است و بي نهايت ، جهان سفر از افقي به افق ديگر نيست، جهان يك افق و تمام افقهاست، و سفر در ذات سفر، پس دوزخ چيست و بهشت كدامست؟
تائودا !بودن امكان عام همگان است تا در آن بشوند. شوندگانِ در افق، جاودانگان خواهند شد، و از بودن به شدن سفر خواهند كرد، و اين اختيار آدمي ست
تائود! آنان كه در بودن متوقف ما نده اند زايل خواهند شد پس بهشت بقا و دوزخ زوال است.
تائودا!كدام اندوه آدمی را از اين عظيم تر، كه امكان بقا را از كف بنهد، و كدام شادي از اين فرخنده تر كه از دريچه ي امكان به افق شوندگي بال بگشائي و اين حقيقت تنها انسان فرزانه را آشكارست.
تائودا ! فرزانه طريق خود را در نور خرد و معرفت و پرتو عشق بر مي گزيند و از جوار معابد رنگارنگ كه از پنجره هاي تاريكشان نويدهاي آتشين و عطرآگين دوزخ و بهشت ونعره‌هاي دلازار دوزخيان و آههاي خيال انگيزحوريان فوران مي كند مي گريزد.
تائودا! نويد بهشت وهراس دوزخ چه كس را از گناه باز داشته است ؟آيا شمشيرهاي در خانه هاي خود بر جاي ماندند و آيا روسپيان به سوي معابد روانه شدند و آيا مردان بي‌عصمت از درگاه خانه هاي «تابي» ديگر نگذشتند،آيا جباران درهاي زندانها را گشودند و شمشير جلاد بر گردن قرباني فرود نيامد و يا ظالم گندم زارع را در ارابه هاي خودبه انبارها نبرد.
تائودا! به روزگارما مهارهاي آدميان در درون آدميانست وهيچ مهاري از برون،از ارتكاب ناشايست باز نخواهد دلشت .
تائودا! اگر قوانين مسطور با دستهاي قاضيان و هراس از خشم مردمان نبود ، گناه درمجاورت دروازه ها و ديوارهاي دوزخ و در زير نگاه خدايان و شمشيرهاي آخته فرشتگان خشمگين لذتهاي ديوانه رنگ را افزون مي كرد
تائودا!چه بسيارند آدمياني كه در درون خود دوزخي بر آورده اند ، مرداني كه عشق ورزي در ميان گورها و در ميان استخوانهاي غبار الود مردگان را دوست مي دارند و زناني كه به دوزخ مي اندشند و در آغوش شعله ور معشوق خود چون شمع از لذت مي گدازند وآب ميشوند، چه بسيارند جلاداني كه ذره ذره كشتن محكوم را دوست مي دارند و هر صبح و شام به دوزخ مي انديشند اما ازارتكاب جنايت بازنمي مانند و از ظلم خودسيراب و سر سبزند و خواب شبانه شان در آرامش به صبح مي رسد.
تائودا !وجود و عدم دوزخ و بهشت اقليم جهان رادگرگون نخواهد كرد مگر انكه آدميان بهشت را در درون خود بپرورانند.
تائودا! گذشته در قفاي ما سراسر خونهاست و ظلم بي پايان و خاكهاي زمين تا آن ژرفا كه آتش زبانه مي كشدخيس از خونهاست و قطرات خون و اشك بر آتشها فرو مي چكد، و بر اين سياره‌ي شگفت ، بهشت و دوزخ پيش از آنكه عصاي خرد عادلان باشد، شمشيري بوده است كه ظالمان بر آن تكيه كرده اند.
تائودا !تمامت بي پايان مغلوب زمان نيست، بلكه زمان مغلوب اوست و او در زمان متحول و زمان در او متوقف است. پس چه خيال باطل كه او را در آينده در كار دوزخ و بهشت بدانيم. دوزخ در حال و بهشت در حال است، و تمامت بي پايان در حال بر جاست و ما كه پاره هاي ابديتيم در تمامت ابديت مي گذريم.
تائودا !دوزخ تكثيرفشرده‌ي حقيقت مسلخ ها با زنجيرها و آتش‌ها و جلادان و تاريكي ها در قلمرو كابوسهاي چرخان در جمجمه ها، و بهشت تكثير فشرده ي لحظات قليل فرخندگي هاست. فشرده ي خرد و آزادي و عشق و زيبائي و نواي سازها و فراواني ورهائي از نيازها ست.
تائودا! تمامت بي پايان تمامت بي پايانست،و سفر درتمامت بي پايان سفر از دوزخ حال به بهشت فرداست.
تائودا! از پشت دريچه هاي معابد بگريز و از كتابها و جمجمه هاي متعفني كه خدا را در هيئت جلادي نامتناهي تصوير ميكنند بگريز.
تائودا! لبخند خود را كه پاره اي از بهشت است بر مردمان بيفشان و شمشير و نيروي بازوانت را كه هيبت دوزخ را دارد بر ظالمان فرود آور.
تائودا ! در طريق بهشت به بهشت خواهي رسيد و در طريق دوز خ به دوزخ و هنوز كلام باقي ست
....تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.عشق.قسمت دهم. ///تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت نهم. ///تائودا ، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت هشتم. ///.تائودا ، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت هفتم. ///تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان. قسمت ششم ///تائودا ، پرنده کوچک و ببر مهربان. قسمت پنجم. ///تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت چهارم.////پرنده كوچك، ببرمهربان‌و‌ تائودا . مقدمه و قسمت اول.////تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت دوم. ////تائودا، پرنده کوچک و ببر مهربان.قسمت سوم س.

هیچ نظری موجود نیست: